داستان های کوتاه
- سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۴۲ ب.ظ
در ماه رمضان چند جوان پیر مردی را دیدند که یواشکی غذا میخورد
به او گفتند ای پیر مرد مگه روزه نیستی ؟
پیرمرد گفت چرا روزه هستم فقط آب و غذا میخورم
جوانان خندیدند و گفتند واقعا ؟
پیرمرد گفت بلی ، دروغ نمیگویم ، به کسی بد نگاه نمیکنم ، کسی را مسخره نمیکنم ، با کسی با دشنام سخن نمیگویم ، کسی را آزرده نمیکنم ، چشم به مال کسی ندارم و ...
بعد پیرمرد به جوانان گفت آیا شما هم روزه هستید ؟
یکی از جوانان درحالی که سرش را پایین نگهداشته بود به آرامی گفت خیر ما فقط غذا نمیخوریم😔🌺
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------. سه داستان کوتاه زیبا 3 ثانیه وقت میگیره :
○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○
روزى روستاییان تصمیم گرفتند براى بارش باران دعا کنند در روزیکه براى دعا جمع شدند تنها یک پسربچه با خود چتر داشت ،
این یعنی ایمان...
○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○
کودک یک ساله اى را تصور کنید زمانیکه شما اورابه هوا پرت میکنید او میخندد زیرا میداند اورا خواهید گرفت این یعنى اعتماد...
○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○
هر شب ما به رختخواب میرویم ما هیچ اطمینانى نداریم که فردا صبح زنده برمیخیزیم با این حال هر شب ساعت را براى فرداکوک میکنیم این یعنى امید...
○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○○
برایتان "ایمان ، اعتماد و امید به خدا" را آرزو میکنم
- ۹۴/۰۴/۰۹